چیدن موی، موی چیدن، تراشیدن مو: قلندر کی شود منعم به این زینت قرینی ها سروکاری ندارد با ستردن موی چینی ها، سراج المحققین (از آنندراج)، رجوع به موی چین و موی چینه شود
چیدن موی، موی چیدن، تراشیدن مو: قلندر کی شود منعم به این زینت قرینی ها سروکاری ندارد با ستردن موی چینی ها، سراج المحققین (از آنندراج)، رجوع به موی چین و موی چینه شود
بیخی است معروف و گیاه او بی گل و بی ثمر است. برگش به زنبق و ساقش به نی شبیه است و بهترین آن قطعه های بزرگ املس سرخ نیم رنگ شاخ جهانیده بی کرم و بی گره است و بسیار صلب و اندرون سیاه و ثقیل الوزن بحد افراط که صمغی نامند خوب نیست و کرم زدۀ او ضعیف القوه است. مرکب القوی و مایل بحرارت یبوست آن زیاده بر حرارت و بغایت مخفف رطوبات غریبه و ملطف و مفتح و محلل و مدر بول و عرق و با رطوبت فضلیه و مقوی باه و منقی خون و روح از کثافات و با قوه قابضه و مقوی حرارت غریزی وسریعالنفوذ در عمق بدن و مقوی اعضای رئیسه و اعضای تناسل و معده و جهت علت آتشک و قروح خبیثه بی عدیل و در رفع امراض مزمنه و آکله و علل سوداوی مثل جرب و حکه و تب ربع و نواصیر و درد مفاصل و جذام و داءالفیل و سایر اوجاع بارده و جراحات مزمنه و اورام صلبه و داءالثعلب و داءالحیه و سرطان و بهق و برص سیاه و مالیخولیا که از احتراق بلغم باشد و جهت قطع عادت افیون بی نظیر و رافع مواد نزلی و زکام و منوم و نیکوکننده رنگ رخسار و مستمن اکثر ابدان و در توالد و تناسل قوی الاثر و در بروز فرمودن حصبه و رفع سمیت خلط و اختلاط ذهن، مکرر حقیر تجربه نموده است و علاج مایوسین باه شده و مستعمل در اکثر مواد، آب طبیخ اوست و جرم او مسدد و قوی التخفیف است مگر تازۀ او که خشک نشده باشد و نخوردن نمک در ایام خوردن او کلیت نیست چه ترک عادت او و اعتیاد به ادویه حارۀ مظنۀ ضرر است در اکثر امزجه و همچنین اجتناب محرورین از ربوب حامضه واشربۀ کم ترشی لزوم ندارد. و بتجربه حقیر مکرر رسیده است که جمعی بجهت علتی چند از آب متضرر میشدند و بجای آب طبیخ و نقیع چوب چینی مدتها آشامیده از حموضات قلیله اجتناب ننموده اند و بسیار منتفع گردیدند و اقسام استعمال او و اخذ عرق و نقوع و غیر آن در دستورات تحریر یافته و مربای او در جمیع افعال ضعیف تر ازطبیخ اوست مگر در تقویت معده و دماغ. (تحفۀ حکیم مؤمن). ریشه معرق که از چین آورند. (ناظم الاطباء)
بیخی است معروف و گیاه او بی گل و بی ثمر است. برگش به زنبق و ساقش به نی شبیه است و بهترین آن قطعه های بزرگ املس سرخ نیم رنگ شاخ جهانیده بی کرم و بی گره است و بسیار صلب و اندرون سیاه و ثقیل الوزن بحد افراط که صمغی نامند خوب نیست و کرم زدۀ او ضعیف القوه است. مرکب القوی و مایل بحرارت یبوست آن زیاده بر حرارت و بغایت مخفف رطوبات غریبه و ملطف و مفتح و محلل و مدر بول و عرق و با رطوبت فضلیه و مقوی باه و منقی خون و روح از کثافات و با قوه قابضه و مقوی حرارت غریزی وسریعالنفوذ در عمق بدن و مقوی اعضای رئیسه و اعضای تناسل و معده و جهت علت آتشک و قروح خبیثه بی عدیل و در رفع امراض مزمنه و آکله و علل سوداوی مثل جرب و حکه و تب ربع و نواصیر و درد مفاصل و جذام و داءالفیل و سایر اوجاع بارده و جراحات مزمنه و اورام صلبه و داءالثعلب و داءالحیه و سرطان و بهق و برص سیاه و مالیخولیا که از احتراق بلغم باشد و جهت قطع عادت افیون بی نظیر و رافع مواد نزلی و زکام و منوم و نیکوکننده رنگ رخسار و مستمن اکثر ابدان و در توالد و تناسل قوی الاثر و در بروز فرمودن حصبه و رفع سمیت خلط و اختلاط ذهن، مکرر حقیر تجربه نموده است و علاج مایوسین باه شده و مستعمل در اکثر مواد، آب طبیخ اوست و جرم او مسدد و قوی التخفیف است مگر تازۀ او که خشک نشده باشد و نخوردن نمک در ایام خوردن او کلیت نیست چه ترک عادت او و اعتیاد به ادویه حارۀ مظنۀ ضرر است در اکثر امزجه و همچنین اجتناب محرورین از ربوب حامضه واشربۀ کم ترشی لزوم ندارد. و بتجربه حقیر مکرر رسیده است که جمعی بجهت علتی چند از آب متضرر میشدند و بجای آب طبیخ و نقیع چوب چینی مدتها آشامیده از حموضات قلیله اجتناب ننموده اند و بسیار منتفع گردیدند و اقسام استعمال او و اخذ عرق و نقوع و غیر آن در دستورات تحریر یافته و مربای او در جمیع افعال ضعیف تر ازطبیخ اوست مگر در تقویت معده و دماغ. (تحفۀ حکیم مؤمن). ریشه معرق که از چین آورند. (ناظم الاطباء)
قمیصی یا کرته ای که زیر پیراهن و قبا و مانند آن پوشند و آنرا خوی خوردگویند. (آنندراج). عرق گیر در انسان و مرشحه در اسب. (یادداشت مؤلف). خوی خورد. لباس چسبیده ببدن مانند پیراهن، زیر جامه. (ناظم الاطباء)
قمیصی یا کرته ای که زیر پیراهن و قبا و مانند آن پوشند و آنرا خوی خوردگویند. (آنندراج). عرق گیر در انسان و مِرشَحَه در اسب. (یادداشت مؤلف). خوی خورد. لباس چسبیده ببدن مانند پیراهن، زیر جامه. (ناظم الاطباء)
که موی را ببیند، که چشمی تیزبین داشته باشد و موی را ببیند و تشخیص دهد، (از یادداشت مؤلف)، باریک بین، تیزبین، (از یادداشت مؤلف) : سنانش از موی باریکی سترده ز چشم موی بینان موی برده، نظامی
که موی را ببیند، که چشمی تیزبین داشته باشد و موی را ببیند و تشخیص دهد، (از یادداشت مؤلف)، باریک بین، تیزبین، (از یادداشت مؤلف) : سنانش از موی باریکی سترده ز چشم موی بینان موی برده، نظامی